به گزارش خبرگزاری مهر، در ادامه سلسله نشست ها از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی بوعلی سینا، مهدی محبتی در دو جلسه به «بررسی تحلیلی و تطبیقی رساله الطیرنویسی از ابنسینا تا عطار» پرداخت. این درسگفتارها از مرکز فرهنگی شهر کتاب به صورت مجازی پخش شد. آنچه در ادامه می خوانید متن سخنرانی محبتی در جلسه نهم و دهم این مجموعه نشست هاست.
جلسه نهم
اگر بخواهیم معادل رسالهالطیر را پرندهنامه بگذاریم واژهای نامانوس نیست. رسالهالطیرها در فرهنگ ادب اسلام و ایران وجود دارند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا طبق آنچه مشهور و متعارف است ما یک سنت رسالهالطیر داریم؟ یکی از کسانی که از آغاز نوجوانی اعجاب مرا به خودش مشغول کرده ابن سینا است. فردی با حدود ۵۵ تا ۵۸ سال سن چطور توانسته آن همه کار کند و این همه تاثیر ماندگار داشته باشد. بوعلی سن زیادی نداشت اما در هر حوزه که وارد میشویم بهترین حرفها را در عهد خودش زده و بیشترین تاثیرات را گذاشته است. در تصور عموم ابن سینا یک فیلسوف است اما فقط فیلسوف نیست و در بسیاری از زمینهها کار کرده و حرفهای بسیار محکمی را بیان کرده است.
یکی از مسائلی که ابن سینا به آن وارد شده مساله نمادها، رمزها و طیفهای رمزآلود وجود است. «عقل در ره عشق نابیناست / عاقلی کار بوعلی سیناست» اگر جمله فخر رازی را قبول داشته باشیم که هیچ کس نتوانسته مثل ابن سینا عرفان را دستهبندی و معرفی کند سخن گزافهای نگفتهایم. فخر رازی در شرح الاشارات و التنبیهات میگوید: ابن سینا در عرفان از همه قویتر و منطقیتر برخورد کرده است به ویژه در نمط هشتم و نهم و دهم. ابن سینا بعد از نگارش الهیات «شفا» و «قانون» آنها را وافی به مقصود نمیبیند و ابعادی از وجود را در حقیقت نامکشوف میبیند که در حیطه قلمرو عقل نیست ولی در عین حال هست و به سمت تاسیس مکتب جدید میرود که طرحی تازه ارائه بدهد و آن را در مقدمه کتاب منطقالمشرقیین خود آورده است. این کتاب در حمله ویرانگری که به کتابخانه ما ایرانیها شد از بین رفت و جز بخشهای پراکنده از آن باقی نمانده است.
نقطه نظر ابن سینا درباره حقیقت وجود و نوع گرفتاری روح آدمی
سهگانهای از ابن سینا باقی مانده که تا حدودی با نگاه ابن سینا دمخور است. رسالهالطیر، حی بن یقظان و سلامان و ابسال به مثابه سهگانهای است که نقطه نظر ابن سینا را درباره حقیقت وجود و نوع گرفتاری روح آدمی در آن باز کرده است. وقتی سهگانه مثلا با قصیدهی ورقاییه و مقدمات برخی از کتابها مثل رساله نجات و اشارات و تنبیهات با هم تلفیق شود میتوان به حیطه منظومه فکری ابن سینا نزدیک شد که این مرد بزرگ درباره روح آدمی و گرفتاریهایش در این دنیا به چه میاندیشیده است. ابن سینا در قصیده عینیه یا ورقاییه صراحت بیشتری دارد اما بنیانهای اندیشهاش را بسیار باز نکرده است. اما در این سهگانه مراد خودش را بیشتر باز کرده است.
به احتمال بسیار زیاد هدف ابن سینا از طرح رسالهالطیر فقط بیان یافتههای شخصی خود نیست بلکه یک طرح دارد و این طرح ارکان و نجات اجتماعی است که از طریق یک نمونه عینی که انسان در این جهان گرفتار میشود و جامعهای که به سلطان ظالم گرفتار میشود باید چکار کند که به رهایی برسد. ابن سینا با هوشمندی بسیار این سهگانه را برمبنای یک طرح منطقی و یک پلات تنظیم کرده که به اهداف مشخص اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برسد و این سه اصل را باز کرده که انسان در وجود راه رهاییاش چییست. طرحی که برادران غزالی میدهند و بعد شیخ عطار در منطقالطیر ارائه میدهد از جهاتی متفاوت است.
باید بدانیم که ابن سینا چه مقدار ابتکار داشته و چقدر مقلد بوده و چقدر هوشمندانه از این ابتکار و تقلید حرفها و طرح تازهای درآورده است که باید بررسی شود. تشبیه روح به پرنده دیرینگی دارد و بسیار امر قدیمی است و جزو نخستین تصویرپردازی بشر در باب خود و جهان است. بسیاری برای اینکه پرواز را تجربه کنند به آغوش مرگ رفتند. برخی میگویند جسما نمیتوانیم به آسمان پرواز کنیم اما روحا که میتوانیم و در این تخیل چشمانم را می بندم و پرواز میکنم. ریشه تشبیه روح به پرنده از این میل به تعالی و رهایی و میل به پرواز در آدمی شکل میگیرد و شاخ و برگ پیدا میکند.
بحثهای عمیق فلسفی اسماعیلیان در منزل پدری ابن سینا
میرچا الیاده، دینشناس معتبر اروپایی در رساله تاریخ ادیان و شمنیسم این مساله را باز میکند که اولین آدمهای موجود در کره زمین در واقع مهمترین میلشان به پرواز است و در نقاشیها و آثاری که باقی مانده و در مجسمههایی که از خود ساختهاند نشان میدهد که بال و پر اولین میل آدمی به تعالی و پرواز است. ما اسناد مکتوب هم در این زمینه کم نداریم که انسان روحش یک پرنده است، پرندهای که به سمت بالا میرود و یا از بالا آمده و گرفتار زمین شده و دوباره بازگشته است. شاید افلاطون اولین کسی است که در رساله مشهور خود این را مکتوب کرده است. روح ما یک پرنده است پرندهای که از عالم والا چند روزی به زمین آمده و در قفسی به نام تن گرفتار است و با مرگ به عالم والا و متعالی خود برمیگردد. این سخن افلاطون و فلوطین چه تاثیرها بر ادبیات عرفانی ما گذاشته است: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم»
با توجه به فلسفه شهودی و عرفانی عجیبی که پیریزی کرده بود فلوطین به این مساله بیشتر از افلاطون توجه کرده است. این فلسفه از طریق پدر و اقوامش به دست ابن سینا رسید. کسانی که در خانه ابن سینا بحثهای عجیب و عمیق فلسفی میکردند و به تصدیق ابن سینا همه اسماعیلی بودند. ابن سینا در کتاب معروف سرگذشت خودش که شاگردش جوزجانی جمعآوری کرده است و توسط دو محقق معتبر چاپ شده و برخی جاها به عربی آمده است میگوید در خانه ما هر شب جمع میشدند و بحثهای عمیق فلسفی میکردند به این هدف که مرا جذب فلسفه اسماعیلیه کنند. برادرم جذب شد اما من ترجیح میدادم که گوش کنم. ابن سینا حرفها و سخنهای آنها را میگیرد ولی جذب آن نمیشود و تا آخر به عنوان اسماعیلیه رسمی درنمیآید هر چند که خیلی جاها با آنها همراهی دارد.
اولین جایی که ابن سینا طرح قضیه را در ذهن پیریزی میکند حرفهای اسماعیلیان هستند که در خانه پدرش جمع میشدند و این نکته بسیار مهمی است زیرا بعدها وقتی در قلعه اصفهان زندانی میشود از دوران بچگی خود یاد میکند که پدرش در این باره صحبت می کرد. به هر حال به دلیل سلسههای اهل سنت مثل غزنویان و سلجوقیان که در تاریخ فرهنگ ما حاکم بودند و سلسله شیعه دوازده امامی صفویه که به اسماعیلیه میدان ندادند این رفتارها خیلی مطرح نشد اما حضور فرهنگی این جماعت با کسانی مثل ناصرخسرو و ابن سینا و بسیاری دیگر فصل درخشانی در فرهنگ گذشته ایران بوده است.
قرآن و حدیث دومین سرچشمه ابن سینا برای طرح رسالهالطیر
دومین سرچشمهای که ابن سینا برای طرح رسالهالطیر پیدا کرد قرآن و حدیث بود زیرا در قرآن اگر چه به صراحت نگفته که روح آدمی یک پرنده است اما اشاراتی هست که تاکید میکند روح ما در پرواز است. از نظر تمثیلی فرشتهها و نیروهای خیر بال و پر دارند و بسیاری از مفسران آن را به پرندگانی تعبیر کردند که صف کشیدند. اگر بخواهیم معرفتشناسی کنیم واژه «ط» در قرآن بیارتباط به روح نیست هر چند صراحت ندارد که روح یک پرنده است. وقتی کسی مرحوم میشود عکس کبوتر برایش میاندازند و باید بدانیم که این از کجا وارد فرهنگ ما شده است و ریشه صد در صد اسلامی ندارد و همان تفکر نوافلاطونیان، افلاطون و شاگردش فلوطین است که با برخی گزارههای اسلامی تلفیق شده است که روح را به پرنده تشبیه کرده است به ویژه درباره شهیدان. در احادیث آمده است شهیدان رنگ روحشان به صورت سفید است که من در کتاب «در جدال با خویشتن» آوردهام و همچنین کتابی که درباره عطار و رنگ و روح نوشتهام که به زودی منتشر میشود. به عنوان مثال جعفر طیار شهید شده بود و پیامبر درباره جعفر طیار میفرماید روحش بر سر ما پرواز میکند.
دومین زمینهای که ابن سینا اقتباس کرد و برای طرح سه گانه خود گرفت مطالب قرآن و حدیث است. مهمترین منبعی که ابن سینا شاید از آن الگو گرفته است کلیله و دمنه ابن مقفع است. کلیله و دمنه را در عهد سلطان انوشیروان از هند به ایران آوردند که این داستان مفصلی دارد. مولانا نیز میگوید درختی در هندوستان است که هر کس میوه آن را بخورد نمیمیرد پادشاه آن را شنید و کسی را فرستاد که آن را بیاورد و شب و روز با شترها و هدایای بسیار مشغول گشتن این کتاب بود سرانجام ناامید و پولهایش تمام شد و روزی به پیرمردی برخورد که گفت علم به مانند درختی است که میوهاش کتاب است. سپس به او گفت کلیله و دمنه در فلان خزینه است، باقیمانده پولش را داد و شبها به خزینه میرفت و کتاب اصلی را یادداشت برداری میکرد. برزویه طبیب با زحمت و مرارت این کتاب را وارد فرهنگ ایرانی در زمان ساسانیان و به زبان پهلوی کرد و در عهد خلافت اسلامی و در زمان ابن مقفع این کتاب از پهلوی به عربی ترجمه میشود و تغییری در کل فرهنگ اسلامی و یک جریان ایجاد میکند.
طرح رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا مهمترین منبع ابن سینا
یکی از قصههای مهم کلیله و دمنه که از قصههای الگوریک و تمثیلی معنادار بهره گرفته قصه کبوتر طوقدار است. فرهنگ هند فرهنگ رمزآلود و گزارههای تمثیلی است و مستقیم حرف نمیزند. داستان کبوتر طوقدار یک داستان نیست کتابی است به اندازه روحالقوانین مونتسکیو که وقتی بشر در این دنیا گرفتار میشود چه باید بکند. پرندگان در آسمان میپرند دانه میبینند میآیند دانه را بخورند تور را نمیبینند و تور همه را گرفتار میکند. پرندهها بی تابی میکنند و هر کدام به سویی میپرند و خسته میشوند پرنده طوقدار که از همه باهوشتر است میگوید دوستان حرکتهای فردی ارزش ندارد و اگر به یک جهت همبال شویم و به یک سمتی برویم میتوانیم تور را با هم بلند و پرواز کنیم. من دوستی دارم که موش است و از او میخواهیم بندها را باز کند. موش اول نمیآید و گمان میکند فریب است اما بعد کبوتر طوقدار را میشناسد و میآید و کبوتر طوقدار میگوید اول دیگران را از بند رها کن زیرا چون عشق موش به کبوتر طوقدار زیاد است شاید پس از رهایی من دیگر سراغ دیگران نرود و نجاتشان ندهد.
ابن سینا تصریح میکند که این داستانها را شنیده و خوانده است. مهمترین منبعی که ابن سینا در این طرح از آن استفاده میکند طرح رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا جماعت روشنالفکر شیعه مذهب است که در قرن سوم و چهارم ایدئولوژی تلفیق عقل و شرع است، همان چیزی که امروز تحت عنوان روشنفکری دینی در جامعه مطرح است و در حقیقت بسیاری این روشنفکری دینی را امری معقول و متداول و پذیرفته شده میدانند که اولین بار در اخوانالصفا گفته شده است. ۵۱ رساله به زبان ساده نوشته شده و به صورت سمبلیک و رمزآلود مباحث را مطرح کردند که راه نجات جمعی این است. دو راه نجارت داریم یکی اینکه حکومت را به دست بگیریم و مردم را عوض کنیم مثل چگورا و کودتاهایش و دیگری اینکه مردم را تغییر بدهیم تا حکومت عوض شود. در اخوانالصفا با تغییر ذهنیت جمعی آرام آرام حکومت را عوض کردند اما به اشکالاتی برخورد کردند یکی گزارههای دینی بود که معقول نبود.
یکی از مهمترین رسالهها بخشی است که پرندگان از ظلم انسانی به ستوه میآیند و نزد قاضی میروند. پرندگان میگویند آدمی چرا خود را خلیفه خدا میداند و هر کاری که دلش میخواهد انجام میدهد. دستهای بزرگ از پرندگان در محضر ملک مرغان و در حقیقت عنقا جمع میشوند و به داوری میپردازند. پرندگان میگویند شما چه چیزی دارید که اشرف مخلوقات هستید آدمی جواب میدهد ما زبان داریم پرندگان در پاسخ میگویند زبان شما جز اختلاف، تشتت و افترا چه چیزی برای شما به وجود آورده است. ما بدون زبان احتیاجات خود را برآورده میکنیم. آدمی میگوید ما طبقه و قانون داریم و هر چه دلیل میآورند یکی از پرندگان پاسخ میدهد که طبقه و قانون نیز باعث بدبختی آدمی است. این داستان زیبا در رسائل اخوانالصفا آمده و یکی از منابع مهم ابن سینا است و شاید هم مهمترین منبع باشد و از معدود جاهایی است که نکتههایی را اشاره کرده که در هیچ کجا نیست.
رسالهالطیر، حیبن یقظان و سلامان و ابسال مثلث ابن سینا
درباره رسالهالطیر بین محققان اختلاف است که آیا سهگانه ابن سینا به هم مرتبط است یا خیر. آیا رسالهالطیر آغاز این طرح و حیبن یقظان ادامه آن است و سلامان و ابسال مثلث را میبندد یا رسالهالطیر آغاز و سلامان و ابسال ادامه آن است و حی بن یقظان مثلث را میبندد اما بسیاری از محققان بر این باورند همین طرح درست است رساله الطیر و حی بن یقظان و سلامان و آبسال مثلثی است که نگره ابنسینا را برای ما روشن میکند. هانری کربن بر این قضیه کار کرده و بر این باور بوده که این سه تا یک سهگانه است و استاد پورنامداریان هم به این گرایش نزدیک شده و معتقد است که سه کتاب ادامه هم هستند و پا را از این فراتر نهاده و میگوید عطار سهگانه الهینامه و منطقالطیر و مصیبتنامه را بر الگوی کار ابن سینا سروده است. ابن سینا این طرح سهگانه را برای اهدافی که دارد بهکار میگیرد و عطار در ساحتی که دارد آن هدف را دنبال میکند.
دکتر شفیعی در مقدمه منطقالطیر میگوید که این طور نیست و عطار از ابن سینا تاثیر نپذیرفته است. بیشتر محققان بر این گرایش دارند که شاکله طرح عطار همان رسالهالطیر ابن سینا است یعنی یک سری از پرندهها جمع میشوند و دنبال پادشاه میروند و مراحلی را طی میکنند. ابن سینا این طرح را اولین بار مطرح کرده ممکن است که زمینههایش در کلیله و دمنه بوده اما این قدر برجسته نبوده است که بخواهد الگو باشد اما از حیث شکل و فرم قطعا و بی تردید رسالهالطیور احمد غزالی و منطقالطیر عطار الگوی رسالهالطیور ابن سینا است. اما از نظر محتوایی تفاوتهایی دارد که تفاوتهای فرهنگی و فردی ابن سینا با احمد غزالی و عطار خود را نشان میدهد اما کمتر در جامعه مطرح شده است.
تفکر ابن سینا برای نجات جمعی در روزگار کنونی
ادبیات مگر سردمدار تفکر در جامعه نیست ادبیات مگر پیشانی اندیشه در جامعه نیست. اندیشهای که به بهترین زبان خود را نشان میدهد. متاسفانه ادبیات ما با فکر بیگانه است یا به داستاننویسی و فرم افتادیم و یا در شعر به بحث کلمات و بازی با کلمات. بشر امروز زیبایی و فرم میخواهد اما همه اینها باید بخشی از تشنگی روحش را برطرف کند. عطار و غزالی و ابن سینا پیش از این که به فرم گرایش پیدا کنند میخواهند طرحی بدهند که راه نجات در این جهان چیست؟ جابری در بین محققان معاصر این را خیلی خوب فهمیده است. جابری حرفهای عجیبی میزند و از جریان نواندیشی دینی است که میخواهد به سنت نگاه تازه داشته باشد. ما حرفی از بزرگان ایرانی نشنیدیم که تفکر ابن سینا برای نجات جمعی چیست و جابری بر این باور است طرحی که ابن سینا مطرح میکند امروز بیشتر از همیشه کاربرد دارد. اگر مسالهای از جهان و ذهن ما حل نکند به چه دردی میخورد و این نکته فوقالعاده مهمی است.
در طرحی که ابن سینا در رسالهالطیر ارائه میدهد عناصری دارد که هنوز حرف اول را میزند. این عناصر سه تا رکن دارد یکی اینکه نجات یک امر اجتماعی است و ما با فردیت به نجات نمیرسیم. همانطور که کبوترها هر کدام به سویی بال میزدند جز پریشانی چیزی حاصل نمیشد اگر آدمی هم به تنهایی بال بال بزند چیزی نصیبش نمیشود، وحدت کلمه و وحدت هدف و وحدت رویه به یک سمت بسیار مهم است.رکن دوم عقلانیت است که آیا راه نجات من این است که من فقط به خودم فکر کنم مگر نمیگوییم ما همه سرنشین یک کشتی هستیم و در آن گرفتار هستیم هر کس بخواهد فقط خود را نجات بدهد عملا خودش را غرق میکند. پیامبر میفرماید که همه امت من یک کشتی هستند که اگر کشتی خراب شود همه غرق میشوند همان که فردوسی با تلمیح به کلام پیامبر میگوید: «یکی پهن کشتی بسان عروس / حکیم جهان را چو دریا نهاد»و سوم رهبری جمعی است که اگر میخواهید به نجات برسید،هماهنگ باشید و عاقلانه تصمیم بگیرید و کاپیتان و رهبر انتخاب کنید تا او شما را به اوج برساند. البته در ابن سینا این طور نیست که رهبر قهرمان باشد رهبر یکی از جمع است اما ایدههای بهتری دارد و این دیالوگ ابن سینا بسیار جالب است. وقتی ابن سینا میگوید کبوتر با بقیه کبوتران به دربار ملک رفتند میگوید بند را خودتان باید بردارید و برگردید همان جایی که بند نهاده شده و با کمک هم بند را بردارید و این یکی از کلیدیترین نکتههایی است که ملک آن بالا نیست که بقیه را از پایین نگاه کند. ملک رو در رو و گفتمان رو در رو است. میگوید نجات دهنده خود شمایید من فقط راه را نشان میدهم.
در همه پرندهنامهها طرح برای رهایی و آزادی است، هم آزادی از قفس تن و هم آزادی از قید و بندهای دست و پاگیر اجتماعی و رهایی از بند وجود و با تفاوتهایی که هر کدام از آنها دارند. ابن سینا بنیاد تفکرش این نیست که آدم بریده از جامعه به سرانجام برسد، انسان موجودی اجتماعی است چه به ضرورت و چه به اختیار. تفاوتهای عمده بین نگاه عطار و غزالی وجود دارد، هر دو عارف هستند و ابن سینا عرفانگرا است و به مثابه یک فیلسوف مسایل را تحلیل میکند.
جلسه دهم:
محبتی در این جلسه سخنانش را با شیخ ابوالحسن خرقانی آغاز کرد و با اشاره به نقل قول عطار در تذکره الاولیا گفت: آنکه نماز و روزه میکند به خلق نزدیک و آنکه فکرت میکند به خدا. این جمله بسیار پُر مغز است. پیامبر (ص) نیز پیامی در همین زمینه دارد که یک ساعت فکر بهتر از ۶۰ سال عبادت است.
آیا ابن سینا این سه گانه را با اهداف سیاسی اجتماعی فرهنگی گفته و یا برای خوش باش دلش؟ شواهد و قراین نشان میدهد که ابن سینا فقط برای دلش این سه گانه را نگفته و در مقدمه رساله الطیر به صورت غریبی نگران است و خواننده را قسم میدهد که این حرفها را به کسی نگو و مثل لاک پشت اینها را یواشکی حمل کن و خواهش میکند که این حرفها را با نامحرمان درمیان نگذار زیرا برای کسی نوشتم که اهل عقل و اهل دل است. برخی میگویند ابن سینا دیوانه شده وگرنه پرنده چطور میتواند حرف بزند و در آخر رسالهالطیر با بیان آیه قرآن آن را تمام میکند. همه اینها نشان میدهد که جابری این را درست فهمیده که هدف ابن سینا اهداف فرهنگی سیاسی خاصی بوده که اجل مهلت نداد و زمانه نیز با وی همگام نبود.
معانی رمزآلودی که در رسالهالطیور ابنسیناست
در رسالهالطیر ابن سینا پرندههایی در آسمان پرواز میکنند، دانهای میبینند و فرود میآیند که دانه را بچینند، میبینند که بند بر پایشان است و وقتی میخواهند بلند شوند نمیتوانند پرواز کنند، سرهایشان را از تور بیرون میآیند و میگویند برای رهایی از این وضعیت باید به کوه بلندی که حضرت ملک در آنجاست برویم و به راهنمایی پرنده هوشیار به سمت حضرت ملک میروند، از هفت کوه میگذرند و به کوه هشتم میرسند و در کوه نهم ملک را میبینند. در مسیر چه رنجهایی را مشاهده میکنند و با سختی فراوان از کوه و بیابانها میگذرند و به قلعه ملک میرسند، از راهنمای ملک میخواهند که نزد ملک بروند و میگویند ما گرفتار شدیم و پایمان در بند شد، گفتند شما میتوانی ما را نجات بدهی. ملک میگوید حرف دلتان را بزنید و نترسید و این را با لحنی صمیمی و دلنشین میگوید درست است که من میتوانم شما را راهنمایی کنم که بند از پایتان باز کنید اما حالا که اصول را یاد گرفتید باید به همان نقطه که بند بر پایتان شده بروید و با حسن تدبیر بند از پای هم باز کنید.حال باید بدانیم که این مرغان کی هستند؟ دامها چیست؟ هفت کوه چیست؟ و کوه هشتم و نهم چیست؟ نحوه عبور مرغان از کوه و راهنما کیست؟ ملک چه کسی است؟ و بندها را از پای هم گشودن چیست؟
همه اینها معانی رمزآلودی دارد که جوینده دانا دنبال میکند تا به دریافت درستی از آنها برسد. در رسالهالطیر ابن سینا راه نجات بشر در سه چیز است. پرندگان ابن سینا نمیخواهند بروند که شاه را ببینند میخواهند به آزادی برسند و نهایت سعی مرغان در رسالهالطیر ابن سینا بند برداشتن از پا است، راه نجات بند است و شیوه رسیدن به آزادی تعاون و عمل اجتماعی است. ابن سینا برای رهایی انسان پیش از آنکه فنا و خودگرایی را توصیه کند میگوید نخست باید به متن جامعه بروید و به کمک هم همدیگر را آزاد کنید. این نکته مهم در تفکر ابن سینا است. رکن دوم اینکه شما در عالم خیال نمیتوانید به آزادی برسید و در پهنه عمل اجتماعی از طریق تعقل میتوانید نجات یابید. مساله سوم اینکه وقتی شیوه رهایی را پیدا کردید برگردید به جماعت و متن جامعه و با تعقل و تعاون و مسئولیتپذیری راه نجات را پیدا کنید.
محمد غزالی از اعجوبههای روزگار بوده است
پادشاهی که مرغان به حضورش رسیدند نه جبار و نه ستمگر است و نه دوست دارد که مرغان در برابرش له شوند و نه به مرغان از بالا نگاه میکند. پادشاه میآید و رو در رو با آنها دیالوگ میکند. مثل دو دوست و برادر است. میگوید نمیخواهم امر کنم شما اطاعت کنید. این را با مرغان برادران غزالی مقایسه کنید. در داستان رسالهالطیور برادران غزالی بین محققان اختلاف است که این رسالهالطیور را محمد نوشته و احمد به فارسی برگردانده و یا برعکس. قالب رای متفکران این است که اصل رساله برای محمد بوده و از اعجوبههای روزگار بوده است. وی چیزی حدود ۲۳۰ کتاب نوشته که اگر بخواهیم دقیق بررسی کنیم روزی ۲۵ صفحه مطلب با موضوعاتی از قبیل فقه تا کلام و نقد فلسفه نوشته است. این روح متحرک باید به اسماعیلیه جواب میداد و مخالفان حکومت را مجاب میکرد. این موجود متحرکِ عجیب و باهوش اما سرگردانِ غزالی نمونه خوبی برای این مساله است. محمد غزالی در ۳۸ سالگی پنهان میشود که باید بدانیم آیا از ترس بوده است؟ چون ملکشاه و نظامالدین را ترور کرده بودند یا از مسایل دنیا سیر شده و فرار کرده است. وی از تدریس در مدرسه نظامیه کنارهگیری میکند و در کوههای لبنان و شام ۱۰سالی خلوت میکند و «احیا علومالدین» را مینویسد. همین بلایی که غزالی سر مخالفان خود آورد آخر سر خودش آمد زیرا جامعهای که با عقلانیت بزرگ نشود آخر گریبان کسی را میگیرد که عقلانیتگویی کرده است. مردی که همه عمرش را گذاشت برای دفاع از خلافت عباسی و «فضایح الباطنیه و فضائل المستظهریه» را نوشت.
وقتی جامعه عقلانی بار نمیآید با وجود همه این کنارهگیریها و عزلتهای غزالی به خانه او میآیند و دنبال قتل او هستند. ببینید کوبیدن بنیادهای عقلانی بر سر مردم چه میآورد؟ متنی که اکنون به زبان فارسی در دسترس است و استاد احمد مجاهد آن را تصحیح کرده و در مجموعه غزالی آورده کمی اشعار فارسی و زبان آن را گسترده کرده و توسعه داده است. مرغانی جمع میشوند و میگویند جامعهای که پادشاه ندارد جامعه نامتشنج است همان طور که مورچهها و زنبور عسل پادشاه دارند ما هم باید پادشاه داشته باشیم. باید برویم و پادشاه را پیدا کنیم. پادشاه در کوه قاف است، جایی بسیار دور و راهش پُر از دریاهای آتش و درههای بی فریاد و کوههای بسیار بلند است. مرغان به جای این که از سختی راه بترسند بیشتر مشتاق میشوند. غزالی میگوید علت اشتیاق آنها منع کردن از چیزی است که وقتی آدمی را منع میکنی به سوی آن میروند.
منطقالطیر عطار ترکیبی از رسالهالطیور ابن سینا و برادران غزالی
علت سفر مرغان در رسالهالطیر دو چیز است: دیدار ملک و منعی که همدیگر را میکنند نه طلب آزادی و رهایی از بند. آنهایی که گرمسیری بودند در شهرهای سردسیر جان میدهند و دشتیها در کوه از دست میروند و... عدهای از مرغان موفق میشوند به درگاه ملک و عنقا برسند. وقتی به درگاه ملک میرسند، میگویند به عشق پادشاه آمدیم که چاووش میگوید بودن یا نبودن شما هیچ فرقی نخواهد داشت و هیچ مشکلی با شما حل نمیشود. دوباره کسی را میفرستند که به عشق دیدن تو آمدهایم عدهای در راه مِردند، برخی نیز در مسیر دق کردهاند اما پذیرفته نمیشوند. چاووش ملک در آخر میگوید درسته که حضرت ملک از شما بی نیاز است اما لطف هم دارد و شامل حال شما میشود و میگوید ملک شما را پذیرفته و میگوید میتوانید بمانید اما دیداری رخ نمیدهد، نهایتا شما میتوانید خدمتکار تخت ملک باشد بروید عبودیت کنید و دور تخت ملک بگردید و آن ها خوشحال شدند که برای عبودیت تخت ملک پذیرفته شدند.
دانستن این نکته ضروری است که قالبها و سبکهای ادبی در هر جامعهای به کدام سمت است و چه چیزی را اثبات میکند؟ پراکندگی عجیب شکل شعر در عصر صفوی نشانه چیست؟ در حالی که همه دم از وحدت میزنند سلطه یافتن غزل در عهد عراقی و مردن قصیده به چه دلیل است؟ همچنین پا نگرفتن شعر نیمایی در عهد ما برای چه بوده است؟ این ژانر و نوع ادبی رساله الطیرها خود به خود به وجود نمیآید بلکه یک تفکر بزرگ اجتماعی پشت آن است که با تفکر حکومتی گره میخورد. به عبارت سادهتر تمام اشکال ادبی زاده دو نیروی همسان است: حکومت و جامعه؛ ایده و حکم. مرغان غزالیها به اهداف خود رسیدند و دور تخت ملک خدمت و عبودیت میکنند و شادان هستند.
منطقالطیر عطار ترکیبی است از رسالهالطیور ابن سینا و رسالهالطیر برادران غزالی. مرغان جمع میشود در یک محل فرضی و میگویند ما پادشاه میخواهیم و پادشاه ما سیمرغ است. سیمرغ در کوه قاف است و کوه قاف بسیار دور است و باید راهنما انتخاب کنیم. این شبیه درس ابن سیناست و پرنده طوقدار راهنما است، در رساله برداران غزالی راهنما ندارند و هر کسی اول خودش را معرفی میکند و هدهد میگوید من راهنما باشم، قرعه میزنند و به نام هدهد میافتد و به سوی سیمرغ راه میافتند. مرغان مشکلات خود را مطرح میکنند و هدهد به آنها پاسخ میدهد. هدهد شوق دیدار سیمرغ را در آنها زنده میکند راه میافتند و از هفت مرحله میگذرند. عطار هفت کوه را به هفت وادی تبدیل کرده است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، غیرت، فقر و فنا.
دیالوگ محوری داستان عطار از همه چیز قشنگتر است. رسالهالطیور ابن سینا بر پایه دیالوگ میچرخد اما رساله الطیر غزالی خیلی دیالوگ ندارد جز ابتدای متن. عطار ذوق نشان میدهد و با توجه به جایگاه عدد ۷ در فرهنگ ایرانی اسلامی به همین عدد بسنده میکند. اینکه عطار طرح را بر مبنای عدد هفت میریزد و چرا از عشق و طلب آغاز میکند و به فنا میرسد بسی ارزشمند است زیرا بسیاری از توبه و برخی از اراده آغاز میکنند. چرا عطار عشق را پیش از معرفت قرار داده زیرا خود عشق معرفت میآورد نه اینکه معرفت عشق بیاورد. عشق محصول معرفت نیست. آیا اگر روزی زیبایی از بین رفت عشق از بین رفته است؟ عشق به تمامیت محصول تعلق میگیرد حتی به بدیهایش. عشق دوست داشتن بدون دلیل است نه اینکه دلیل نداشته باشد بلکه بالاتر از دلیل است.
باشکوهترین پرندهنامههای تاریخ بشر را عطار پیریزی میکند
شاهکار عطار این است که بعد از توحید به حیرت میرسد. شاهکار عطار در طرح منطقالطیر نهادن وادی حیرت بین توحید و فناست. در تمام طرح نامههای سلوکی ما حیرت نیامده است. نه خواجه عبدالله و نه جنید و ذوالنون و قشیری و بزرگان گذشته هیچ کس مقامی به عنوان حیرت نمیآورد. عطار با کل هستی مشکل دارد و با خودش مشکل دارد و این به معنی بد نیست بلکه به معنی این است که به دنبال پاسخ آرامکنندهای است. عطار به فقر و فنا میرسد که یکی است فقر یعنی نیستی و نداشتن به معنی گدایی نیست فقر یعنی نیست شدن و فنا شدن.
مرغان این هفت وادی را طی میکنند و به درگاه سیمرغ میرسند حاجب و چاوش سیمرغ میآید و میبیند مرغان خسته و درمانده هستند و میگویند طالب حضرت سیمرغ هستیم. ای پادشاه عشق تو ما را به اینجا کشانده و ما دردها کشیدهایم و کشتهها دادهایم تا به حضور شما رسیدیم. مرغان ناامید میشوند اما هوشمندی عطار به تعبیر هانری کربن این است که معبر تشرع را باز میکند و به انسان میفهماند که بدون سیمرغ هیچ اتفاقی نمیافتد، ترفندی به کار میبرد که انرژی رفته آنها را به آینهای تبدیل میکند که قدرت خود را درون آن ببینند و میگوید ای از هوش رفتهها نیاز نبود که این همه راه بیایید سیمرغ خود شما هستید. هنر عطار در این است که آزادی و عبودیت و هر چیزی امری بیرونی نیست و باید چشم دل باز کنی که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی. یا اینکه سیمرغ خود شما هستید: «ای قوم به حج رفته کجایید کجایید، معشوق همین جاست بیایید بیایید»
آیا مرغان میتوانند مثل هم نگاه کنند؟ آیا او برای ما آینه است و ما برای او آینه هستیم؟ اشکالات بسیار اساسی که با نوشتن این همه کتاب به این مساله توجه نشده است. جامی در «اشعه اللمعات» از قول ابن عربی آورده که نمیشود این حادثه رخ بدهد که هم ما، ما باشیم و او خدا و هم این که آینه باشد برای ما و ما آینه باشیم برای آنها. آیا سی تا مرغ با سی ظرفیت مختلف میتوانند یک چیز را مثل هم ببینند؟ پس تفاوت ظرفیتها چه میشود؟ تفاوت سلوکها چه میشود. باید بدانیم که تفکرها با هم مختلف هستند.
یکی از باشکوهترین و زیباترین پرندهنامههای تاریخ بشر را عطار پیریزی میکند. اگر بخواهیم مقایسه اجمالی کنیم. هدف مرغان ابن سینا رسیدن به آزادی و رهایی از بند است و هدف مرغان غزالی رسیدن به ملک و عبودیت و خدمت و هدف مرغان عطار رسیدن به یگانگی و وحدت است. بنیان فکری این سه چیست؟ ابن سینا در پی همبستگی اجتماعی و رهایی انسان به دست خودش است که نجات از طریق خود امکانپذیر است و ملک ما را نجات نمیدهد. عمل نجات از درون صورت میگیرد و به بیرون میآید. نجات از تعاون عقلانیت و مسئولیتپذیری صورت میگیرد.
در رساله ابن سینا انسان به نجات از طریق تعقل میرسد
مرغان غزالی هدفشان عبودیت مطلق است و در کنار تخت سلطان عنقا به خاک میافتند همان طور که باید در مقابل خلیفه بغداد به خاک بیفتد چون غزالی متفکر دستگاه خلافت و تئورسین دستگاه خلاقت است باید طرح نامه بریزد که مردم در برابر سلطان به خاک بیفتند و مرغانی که راه میافتند و به اوج کمال میرسند خاکساری در برابر سلطان و عبودیت در مقابل مطلق است. نمیگوید بروید و به آزادی و رهایی برسید زیرا باید پایههای قدرت خلافت از طریق تفکر ادبی محکم باشد. تفکر و سلطه اشعری تار و پود فرهنگ ما را دربرگرفته است. غزالی میخواهد همین را تاکید کند.
رسالهالطیور ابن سینا را سهروردی به فارسی برگرداند و خدمت بسیاری به ما کرد. تا چندی پیش فکر میکردند این رساله برای شیخ اشراق است اما هانری کربن با توجه به نسخههایی که پیدا کرد میگوید این رساله برای ابن سیناست که سهروردی ترجمه کرده است. در رساله ابن سینا هدف این است که انسان به نجات از طریق تعقل برسد و در رساله الطیر غزالی این است که انسان پای تخت بیفتد و عبد بشود و در منطقالطیر عطار هدف نهایی این است که من و او یگانه شویم. این یگانه شدن باعث تحکیم سلطه جباریان میشود یا فروپاشی.
وقتی میگوییم سلطان بالا است و رعیت پایین، به خاک افتادن را نشان میدهد و یا اینکه خدا خالق مطلق و انسان مخلوق مطلق است همان رابطه است اما اگر آنها را برابر کنیم که خدا در هستی جز از طریق خلقش امکان ظهور ندارد شاهکار عطار این جاست. اندیشه عطار این است که دنبال همان هدف ابن سینا است رهایی آدمی اما نه از طریق تفرد بلکه از طریق وحدت آیا این امکانپذیر است؟ آرمان شهر عطار در منطقالطیر چیست آیا سعادت از طریق تفرد امکانپذیر است و یا از طریق فنا و اتحاد امکانپذیر است یا انسان باید برگردد به متن اجتماع و سفر بالحق من الحق.
عبدالقادر گنگهای از بزرگان هند و پاکستان که داستان معراج پیامبر را شنید آهی کشید و گفت چرا پیامبر از معراج برگشت جای بسیار خوبی بود و همین رابطه درباره پرندگان رساله الطیورها نیز صدق میکند. آیا عارفی که به دیدار ملک رسیده باید برگرده و جامعه را بسازد و یا فقط خودش را به مرحله عبودیت مطلق برساند و یا با تصویری که از وحدت پیدا کرده بنیاد عمل اجتماعی را بر مبنای دیگری طرحریزی کند.
نظر شما